تأثیر دوران روشنگری، چه صریح و چه ضمنی بر فهم معاصر از نظریه کاملاً مشخص است. فهم معاصر از نظریه از افکار اندیشمندانی مانند بیکن، هابز، دکارت، کانت و دوران روشنگری نشأت گرفته است. در مفهوم جدید و به بیان ساده، نظریه مجموعه ای از قضایا درباره یک موضوع است. برای بیان اجمالی آنچه در فهم امروز ما از نظریه نفوذ داشته، گرایش های جدید در تعاریف نظریه، طبقه بندی انواع نظریه و تحلیل محتوای نظریه باید مورد بررسی قرار گیرد (میرزائی اهرنجانی، 1393).
تعاریف گوناگون نظریه گرچه ممکن است در شرح و تفصیل با هم متفاوت باشند، ولی همه آنها در روش؛ چارچوب دوران روشنگری را تعقیب می کنند و نظریه در مفهوم معادل مکانیک های روش شناختی است. همچنین، ایجاد و گسترش مدل های طبقه بندی انواع نظریه ها یکی از موضوعات مطالعات معاصر است. مدل های طبقه بندی نیز مانند روش های تحلیل محتوا تا حدودی یک فهم مکانیکی از نظریه ها ارائه می نمایند. بازنگری از تحلیل محتوا نیز نشان می دهد، ایده نظریه در نوشتارهای جدید تا چه حد کارکردی شده است. از دیدگاه معاصر، نظریه مانند یک ماشین مکانیکی تلقی می شود که یا مستقیم از چند جزء مهم ترکیب شده و با یک ارتباط نزدیک شامل چند جزء مهم است. مقوله هایی که اجزاء مهم ترکیب یک نظریه را تشکیل می دهند یا در ارتباط نزدیک با اجزاء آن قرار دارند عبارتند از: (1) قوانین؛ (2) مفاهیم؛ (3) فرضیه ها و (4) پارادایم ها (همان منبع).
قوانین، الگوهای منظم حاکم در میان پدیده های خاص را بیان می کنند. مفاهیم اجزای اصلی ساختار نظریه اند و ویژگی های مشخص آن را نیز تعریف می کنند. فرضیه ها نماینگر سطح میانی و پل واسط میان یک نظریه خاص و دنیای پدیداری هستند که قرار است نظریه آن را توصیف کند. اگرچه نظریات از مبانی کلی نظری استنتاج می شوند ولی پس از آزمون و به طور مستقل یا با ترکیب با نظریه دیگر می توانند پیشنهاد تأیید یا رد نظریه اولیه را بدهند و یا احتمال صورتبندی نظریه های جدید را بدهند. در نهایت مقوله پارادایم است که رابطه بسیار نزدیک با نظریه دارد (همان منبع). در ادامه به بحث و بررسی مفهوم پارادایم و فرایند رسیدن به آن در علم مدیریت پرداخته شده است.
منبع:
میرزائی اهرنجانی، حسن (1393)، مبانی فلسفی تئوری سازمان، تهران: سمت.